Friday, March 25, 2005

خلوص كودكانه

صبح بود
: كودكي گفت
آيا ميداني تنها زمينيها هستند كه درب قلك خود را باز مي كنند ؟

Thursday, March 17, 2005

تيره - روشن - خاكستري

هر وقت ميومد بيرون ، جدول خيابون توجهش رو جلب مي كرد
عادت داشت بيشتر مسير رو روي جدول راه بره
رنگ جدول براش خيلي اهميت داشت : سياه - سفيد - حالا دوباره سياه - بعدشم دوباره سفيد
اينو ميگفت و ميرفت تو دنياي خودش
نگاش همش توي آسمون بود ، آسمون نيمه ابري
انگار يك جاي ديگه بود ، تو يك عالم ديگه
اون اوايل فقط روي خونه هاي سياه راه ميرفت
ولي ناگهان
تصميمش عوض شد
با خودش گفت : اشتباه كرده بودم
اون موقع فقط روي خونه هاي سفيد راه ميرفت و خيلي هم وسواس داشت كه يهو پاش
روي خونه سياه نره
چون فكر ميكرد امكان داره اون خونه هاي سياه ، دلش رو عوض كنند و دوباره
مثل قبل دلش بخواد روي خونه هاي سياه راه بره
اين بود كه فقط و فقط روي خونه هاي سفيد راه ميرفت
ولي بازم نشد
يعني نميشد
مگه ميخواست خودشو گول بزنه
نه
اين بود كه با خودش گفت : از اين به بعد هم سياه و هم سفيد
اين بود كه راه رفتنش هم عوض شد
ديگه مجبور نبود از روي خونه هاي سياه بپره و يا برعكس از روي خونه هاي سفيد بپره
ديگه حتي مجبور نبود خودشو گول بزنه
اون ، راه درست رو انتخاب كرده بود
حالا مي تونست مثل اون اول ، هم از خونه سفيد رد بشه و هم از خونه سياه
ولي اين دفعه ميدونست چرا بايد اين مسير سياه و سفيد رو راه بره
چون اين دفعه هوا روشن بود