Wednesday, September 28, 2005

قدمهای روشن


در زمان
آنگاه که روشنی بود
اندیشه ای دیگر
وجودم را فرا گرفت
و همچنان مشتاقانه
مرا پاسخ گفت
...
چشم هایت را ببند
در چشمان پر نور قلبت
او را خواهی دید

Sunday, September 18, 2005

جایی دیگر


ایستاده در میان نور
آرام و شناور
و آن وعده زیبای خداوند
...
روز بود و خداوند بود
و شب شد
و خداوند بود
و سایه ها بودند
و اقتدار نور
و کودکی در میان روح
...
آرام و شناور
با عشق نظاره می نمود