Saturday, October 22, 2005

لبخند


خداوندا
روزگاری است که در نور زیبایت ، به زندگی خویش ادامه می دهم
روزگاری است که لبخند را به من بخشیده ای تا بواسطه آن
غمها از سینه ام بیرون روند و پراکنده گردند ، آنگونه که گفته بودی.
...
خداوندا
هجوم سایه ها ، بارها و بارها میان من و تو خواستند جدایی
بیافکنند ، اما قوت تو مانع گردید و قوتم را افزون نمودی.
...
خداوندا
سکوت از خاموشی خویش استفاده کرد تا مرا فریب دهد
و تو آمدی و در سکوتم جای گرفتی.
...
خداوندا
عاشقت شدم ای خداوند و راه بسویت نهادم
آنچنان که راه خویش را فراموش نمودم.
...
خداوندا
هجوم دوباره تاریکی مرا آزاد می دهد.
هجوم بی رحمانه سایه ها ، بار دیگر مرا آزار دادند
و من خشنود گشتم
زیرا راهی که بسوی تو برگزیدم
حقیقت بود
و بدین سبب آزار دیدم.
...
صبر می کنم ای خداوند
صبر می کنم و این شکنجه ها را با لبخندی که تو
به من آموختی ، پاسخ می دهم.
زیرا می دانم
در راه عشق باید هزاران شکنجه را
تحمل نمود تا به معشوق رسید
...
با تو می مانم و عهد دوستی ام را با تو محکم تر می نمایم
تا آنگاه که اراده ات
بر تمامی زمین بوقوع پیوندد
و نور زندگی بخشت ، ما را آرامشی ابدی دهد.
آمین

1 comment:

Anonymous said...

Eshgheh beh khoda va mandan dar eshgheh khoda tanha sakhreh va tekiyeh gahi ast keh hich din o mazhab va hich erfan va hich falsafehyee va hich tarigi nemitavanad beh ensan bedahad, ensani keh khodayeh zendeh ro dar zendegi lams nakoneh hich vaght nemitooneh barayeh tamameh soalhayeh zendegish javab peyda koneh, pas dar khodavand mimanim va hekmateh oo ra dar zendegi mipazirim va doostash midarim ta akharin ghatreyeh khoon, mahboobam az aneh man ast o man az aneh vay hastam.